داود طلوعی مطلق
نظری و گذری بر تاریخچه آموزش در حوزه سرآسیاب یوسفی
سخنی با مخاطبین عزیز
🔹در دلنوشته قبل به رسم ادب و احساس دین،نسبت به سروران و ولی نعمتان علمی خود مطالبی هر چند ناقص و نارسا،در زمانی اندک و با تعجیل در سوگ مرحوم اسکندر محمدی نوشتم ،اما بعد از انتشار و اظهار لطف دوستان،احساس کردم،در حق دیگر همکاران ایشان که معلمین بنده در همان دبستان بودند،کم لطفی شد و ان را نوعی تبعیض قلمداد کردم،این احساس گناه بنده را بر ان داشت تا اربعین ان فقید سعید را بهانه قرار دهم در دلنوشته های دیگر دین خود را به این پدران معنوی ادا کنم۰
🔹🔹🔹مقدمه🔹🔹🔹
🔹در این مقوله سعی کردم، نارسایی،کمبود و محرومیتها، تجارب و احساسات و عواطف کودکانه خود را در قالب روشهای از قبیل،طنز،خاطره،لطیفه،کنایه،قیاس،تمثیل،درک شهودی،استدلالهای استقرای و استنتاجی بصورت یک کارگاه اموزشی به مخاطبین محترم خود که اکثرا نسل جوان هستند و تجربه ی از ان دوران ندارند و قانع کردن انها سخت است،به سهولت انتقال دهم،این شیوه انتقال مشابه مخلوط کردن داروی تلخ کودک با شهد می باشد
جهت تسهیل در این امر،از شخصیتهای حقوقی و حقیقی از جمله خانواده محترم خود، بویژه پدر بزرگوارم *حاجی فتح الله یونسی* کمک گرفتم،باشد که مقبول افتد و به درستی و از روی انصاف و بدون هیچ برداشت سوئی نقد گردد۰
*سیری در تاریخچه مکتب خانه ها*
🔹سابقه دانش دوستی و علم اموزی سرزمین من،قدمت صدها ساله دارد،قبل از تاسیس دبستان دولتی در حوزه یوسفی،مکتب خانه های در نقاط مختلف منطقه دایر بودند،به همت خانواده محترم مصطفی خان در تنگ نایاب مکتب خانه ای با هزینه خود بر پا کردند،افراد بسیاری باسواد شدند،در روستاهای دیگر هم به فراخور جمعیت مکتب خانه های وجود داشت و بنده اطلاع دقیقی از کم و کیف و بانیان و مکان انها ندارم۰
🔹حدود دو قرن پیش در زادگاه خودم،مکتب خانه بزرگی به سرپرستی و زعامت جد پدریم بنام *اخوند کمال الدین شهرویی* دایر بود، وی که فردی روحانی بود،در توسعه فرهنگی و اشنایی با معارف و مسایل دینی و مذهبی کل منطقه نقش بسزایی ایفا می کرد، شاگردان زیادی را تربیت و تحویل جامعه ان روز داد،در مسایل شرعیه مانند ارث،ازدواج،نماز،روزه،قضاوت،واجبات و مستحبات خدمات شایانی به مردم منطقه انجام دادند،به همین سبب نوادگان ان بزرگوار به *دهه اخوند* در منطقه مشهور و معروف می باشند،نقل است ایشان تحصیل کرده مدرسه خان شیراز بودند،اثار و ابنیه مکتب خانه هنوز پابرجاست،ولی متاسفانه گذر زمان،بی مهری،بی تفاوتی نسل جدید این ابنیه را دستخوش تخریب و به دست فراموشی سپرد،این شیوه تدریس نسل اندر نسل اموزش داده می شد و بیشتر بزرگان روستای ما پسوند *ملا* داشتند با علوم قرانی و دعا و مناجات اشنایی کامل داشتند،ورد زبانشان علاوه بر تلاوت،دعا،ذکر،مناجات،اکثرا اشعار پیر توس شاهنامه،هفت لشکر،حافظ،سعدی،کتاب رز و میش،خورشید افرید،فلکناز،امیر ارسلان،ووو بود،هنوز هم قسم به *قران اخوند یا قران کمال* در منطقه،حتی در حومه بهبهان روستای شهرویی، مرسوم و معمول است،این اثار و ابنیه در یکی از روستاهای شهرویی نشین حوزه،بنام *روستای بنه اخوند* موجود است و از سازمان میراث فرهنگی و اثار باستانی تقاضامندیم در مرمت و بازسازی ان اقدام مقتضی بعمل اید،انشاالله۰
🔹🔹🔹تلنگر!!!🔹🔹🔹
🔹لازم به یاد اوری است در همین منطقه شهرویی نشین،علاوه بر موارد ذکر شده،شهر سوخته و قدیمی *قلات* وجود دارد این شهر دارای ساختمانهای متعدد، ساخته شده از ملات ساروج و گچ دارای ابراهه و قناتهای حفاری شده در دل کوه با مهندسی و معماری خاص می باشد،شوربختانه این اثار در اثر بی تفاوتی مسولین و بی مهری طبیعت در حال نابودی است،در دهه های قبل مردم از روی ناچاری بناها را تخریب و از گچ انها در سقف ساختمانهای تیر اهنی استفاده می کردند،افراد سود جو با دستگاهای گنج یاب پیشرفته به تخریب مابقی بناها پرداختند،و اشیای عتیقه و دفینه های انرا به تاراج بردند،این غارت به شهر سوخته قلات ختم نشد بلکه در تنگ دورق که دارای بقاع متبرکه،سنگ چینی های قدیمی و اثار و ابنیه باستانی،دیوارهای ساروجی،سنگ نوشته،گورخانه قدیمی می باشد این سوداگران شبانه با حفاری ناشیانه
قلب این سرزمین بکر را سوراخ سوراخ می کنند،و گنجینه های ذیقیمت ان را که ،سند هویت این مرز و بوم است را بی رحمانه به یغما می برند ،علاوه بر این منطقه دارای معدن نفت و گاز و دیگر منابع می باشد،در دهه ۴۰ و دهه ۶۰ بالگردهای شرکت نفت بارها به این منطقه امدند و از خاک ان نمونه برداری کردند و نقاطی از ان را علامت گذاری کردند،در انتهای همین تنگ معدن با کیفیت *مومیایی* وجود دارد
🔹سالهای نه چندان دور،دورق نگین سبز در منطقه می درخشید،پوشش گیاهی مناسب جنگل،گیاهان دارویی،انواع درختان،باغها با تنوع میوه های الوان،طعم و عطر بعضی از انها منحصر بفرد بود،چشمه ساران متعدد،اب و هوایی مناسب و معتدل،همه این موهبتهای الهی دست به دست هم دادند تا بهشتی گم شده در منطقه ایجاد شود،اما بر اثر بخل اسمان،شاید ناسپاسی ما و خشکسالی های متعدد پیاپی باعث خشکی چشمه ها و باغها و نهایتا کوچ جوانان به حاشیه شهرها شد و دورق دائم بهار ما را خزانی دلگیر و طاقت فرسا حکمفرما شد۰
*تاسیس اولین دبستان دولتی*
🔹 کمتر کسی در منطقه از عملکرد و تلاشهای مجدانه مرحوم مشهدی جعفر کیانی بی اطلاع ن باشد،بیشتر تلاش ایشان در زمینه عمران و ابادی،توسعه فرهنگی،خدمات بهداشتی و درمانی بود،در زمینه بهداشت و درمان،اولین بخش ناحیه ریشه کنی مالاریا و مبارزه با بیماری های واگیر در کل منطقه بهمیی به همت ایشان در سراسیاب مستقر شد،خدمات ان را کل مردم شهرستان بهمیی بخاطر دارند،کهنه سربازان و پیشگامان این مبارزه تمام عیار، سه نفر از اهالی سراسیاب بودند،مرحومان *ملا کهیار* کریمی *محراب یوسفی* و اقای *محمد فصیحی* بودند،خداوند اجرشان دهد،این گروه با تشکیل اکیپهای سم پاشی در اقصی نقاط صعب العبور منطقه خدمات شایانی به سلامت مردم کردند،هر چند مصرف سموم مالاتیون و D۰D۰T و مانش پاشی در حاشیه رودخانه ها و چشمه ها سلامت محیط زیست و اب و خاک را تهدید میکرد،اما در ان برهه خاص،که بحران و اپیدمی بیماریهای واگیر و انگلی بیداد میکرد و سالیانه قربانی های بسیاری می گرفت،مصرف این سموم سلامت مردم محروم را بیمه کرد،این مقوله کلیدی جای بحث بسیار دارد و در این مقال نمی گنجد۰
🔹به موازات این خدمت شایان،در سال ۱۳۳۶ در سراسیاب،با همت جناب کیانی و دیگر بزرگان ایل و همیاری عامه مردم،در منزل شخصی و تقبل دیگر هزینه ها با همکاری جناب عاملی رییس فرهنگ بهبهان،کهگیلویه و گچساران یک مدرسه دایر شد،مدیریت این مدرسه شخصی بنام *ثاقبی* اهل یزد عهده دار بودند، شاگردان زیادی تربیت کردند،فارغ التحصیلان این مدرسه بعد از شش سال خود به استخدام اموزش و پرورش در می امدندو در همان مدرسه مشغول به کار شدند،مدرسه از نظر کادر و اموزگار خودکفا شد،سپس با تلاش ایشان دبستان پنج کلاسه صدرا تاسیس شد،وی با افراد صاحب نفوذ در دربار ارتباط داشتند،در ان ایام تنها مدرسه منطقه دبستان *قاانی* لیکک بود،بیشتر نواموزان به تشان،لنده یا بهبهان می رفتند که مشکلات متعددی برای دانش اموزان کم سن و سال به همراه داشت،به همین خاطر بیشتر مردم از فرستادن بچه های خود به مدرسه امتناع می کردند۰
پنجره های دبستان رو به گاراژ بار و مسافر باز می شد،هر روز معرکه ای بود،از درگیری و قیل و قال رانندگان وانت ها تا مسایل بسیار متنوع،مهیج و گاها بد اموز،بیشتر حواس ما به حواشی و موضوعات گاراژ بود تا مطالب درسی و کلاس،لازم به ذکر است اولین دبستان دولتی در بهبهان در سال ۱۳۰۲ در محل گود چهک در منزل شخصی دایر شد،پیش از این روش تدریس بصورت مکتبی بود۰
🔹مدیریت مدرسه🔹
🔹شاید با بنده هم عقیده باشید،بعضی افرد فقط برای کاری خاص افریده شدند ،شاید به این خاطر باشد که اولین مدیری که من دیدم جناب پرویز کریمی بود،اما در مدت تحصبل و خدمتم کمتر مدیری با لیاقت تر و با کفایت تر از ایشان دیدم،این نظر شخصی بنده هست،می تواند درست نباشد
اهل تملق و چاپلوسی نیستم،واقع گرا هستم،اما این شایستگی را به چشم دیدم،در بعضی مدارس که از نظر مدیریت نرمال نبودند،پیش خود و دوستان میگفتم کاش مدیر این مدرسه اقای کریمی بود،چون از بی نظمی رنج می برم،از اینکه وسط درس مدیر بدون اجازه و با هل دادن در وارد شود،روند طبیعی درس را قطع کند،تمرکز معلم و محصل را بهم بزند، بگویید مثلا، فلانی فلانی فردا پول کتاباتون را بیارید و الا دو نمره از انضباط کم می کنم، بعد بی تفاوت،بدون نگاه به دبیر، در حالی که به کاغذ در دستش نگاه می کند یا گوشی موبیالش را جواب می دهد سراغ کلاس بعدی برود،صدای داد و فریادش در راهرو ها زلزله بپا کند،بچه ها از سر و کولش بالا بروند،در خرداد لیستی در دست به دبیر بگوید این لیست را نمره بده،اما ان دو نفری که علامت زدم نمره نده چون اولیاشان به مدرسه کمک نقدی نکردند یا کارنامه شان را گرو بگیرد،وووووو، بشدت هر چه تمام متنفرم۰
🔹جناب کریمی شخصی قاطع،باصلابت و منضبط بود در ان ایام با توجه به محرومیت محض منطقه،شرایط اقتصادی مردم بگونه ای بود که بیشتر کارهای کشاورزی و دامداری که دو رکن اصلی اقتصاد خانواده عشایری را تشکیل می داد بر عهده فرزندان ذکور بود،به همین خاطر فرزند اوری یک اولویت بود لذا مردم در برابر فرستادن فرزندان به مدرسه مقاومت می کردند،جناب کریمی سوار بر اسب به روستاهای اطراف سفر می کردند و با امید و نوید و روشنگری دلسوزانه مردم را در فرستادن فرزندان به مدرسه ترغیب و تشویق کردند،متاسفانه تلاش ایشان بر خیلی افراد کارگر نشد و استعدادهای درخشان زیادی شکوفا نشد،اما در کل تلاش ایشان تاثیر بسزای در پیشرفت امر تعلیم و تربیت نسل ان دوره داشت،و ثمره ان سعی و کوشش بر کسی پوشیده نیست
🔹حدود سالهای ۵۱-۵۲ پدرم در روستا کلاس *پیکار با بیسوادی* (نهضت امروز) داشت البته سواد ایشان ملا مکتبی بود،لذا نسبت به علم ریاضی بیگانه بود، کتاب ریاضی دست نخورده در طاقچه کلاسش که اتاق پذیرایی منزلمان بود خاک می خورد،شاید یکی از دلایلی که به رشته ریاضی علاقه مند شدیم همین مقوله بود،جناب کریمی معلم راهنما بود،بعضی شبها که به کلاس سرکشی می کرد، و به خانه ما تشریف فرما می شدند،با نواموزان ریاضی کار می کرد،من ۵ سالم بود،از سر کنجکاوی روی کاغذها شکلک و نقاشی می کشیدم،خلاصه خودم را در جمع لوس می کردم،اخر وقت جناب کریمی به پدرم گفت انشاالله سال اینده بفرستش مدرسه،پدرم دلایل عاطفی و منطقی خودش را داشت،جناب کریمی گفتند،اگر بخاطر سیلابهای فصلی دره *دورق* و دره *الغر* نگرانی دارید،هر وقت یک تکه ابر در اسمان بود نیازی به امدن به مدرسه ندارد،پدرم قبول کرد،چون مسیر مدرسه پر مخاطره بود،در همان ایام در مسیر بازگشت از مدرسه،در اثر رانش و ریزش کوه،شهید یزدالله اسفندیاری در زیر گل لای و تخته سنگهای دره دورقی مدفون شد،دوست ایشان کریم بذرافکن هم بر اثر ترس و دلهره به خانه نرفت و خبر نداد،نیمه های شب خانواده و اهالی روستا فانوس بدست با شیون و زاری و با کمک اهالی روستای ما ایشان را پیدا و بدن نیمه جانش را نجات دادند،لازم به ذکر است دو سال پیش جاده روستای شهید اسفندیاری احداث گردید و الان بحمدالله مادر شهید روزهای پنجشنبه از بهبهان به سر مزار دلبندش می اید و درد دل می کند و تسکین پیدا می کند،اما صد حیف پدر بزرگوارشان از این نعمت بی نصیب بود،و در فراق و غربت و دور از مزار دلبندش در بهبهان به رحمت خدا رفت و همان جا دفن شدند ،بابت این کار خدا پسندانه و جهادی از مسولین ذیربط تشکر می کنم!!!!
یاد خوبان نه حساب است که فراموش شود،نه چراغ است که خاموش شود نه سال است که به اخر برسد،بلکه در قلبها همواره مانا و پویا باقی می ماند
روح همه معلمین سفر کرده شاد و یادشان جاودانه باد
راوی:خدابخش یونسی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰